آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

آراد نبض زندگی

عکسهای آتلیه...

سلام بهار زندگیم.... قربونت برم عزیز دردونه مامان. ..توی این پست میخوام عکسهای آتلیتو برات بزارم ....25 اسفند رفتیم آتلیه و با کلی دردسر چند تا ازت عکس گرفتیم. ..حالا بماند که چه بلاهایی سرمون آوردی ...امروز عصر که اومدم خونه بابایی گفت که از عکاسی زنگ زدن و گفتن عکساتون آمادست ...کلی تعجب کردم. ..آخه سابقه نداره به این زودی عکسا آماده بشن. ...به هر حال...ما هم رفتیم و عکسای نازتو گرفتیم... بفرما اینم از عکسا ...فقط چون فلش مموری نبرده بودم نتونستم فایل عکساتو بگیرم ...واسه همین چون اسکنر هم نداریم با دوربین از عکسات عکس گرفتم... اگه کیفیتشون خوب نیست معضرت عزیزم ...در اسرع وقت که فایلارو گرفتم با کیفیتتر برات م...
28 اسفند 1391

خرید های آرادی واسه عید 92...

سلام عسل مامان... توی این پست فقط اومدم تا عکسای خریدهایی که برات کردمو بزارم ...پیشاپیش عیدت مبارکککککککک. ..لباسای نو هم مبارکت باشن ...ایشالا به سلامتی ازشون استفاده کنی ...مامانی اندازه تموم دنیا دوست داره و برات بهترینارو آرزو میکنه.... اینم از عکسا.... و در آخر یه عکس خیلی ناز از آرادیییییییییییییییییییی برای حسن ختام این پستمون...عاشقتمممممم ...
23 اسفند 1391

دوست دارم...

سلام نفس ماماننننننننننننننننننننننننن. ...قربون شکل ماهت برم عزیز دلمممممممممم... دیگه چیزی به اومدن بهار نمونده.. ..من که عاشق فصل بهارممممممممممممم...از الان دارم بوی خوششو احساس میکنم...درسته هنوز هوا سرده و جانانه هم برف باریده ولی بازم هوا هوای بهارو نوید میده ...تقریبا تمام کارامو انجام دادم ..فقط مونده دوباره یه دستی به سر و روی خونه بکشم ....با وجود وروجکی مثل شما خونمون که تمیز نمیمونه... قربونت برم که کلی برات خرید کردم و البته بازم تصمیم دارم که یکی دو قلم لباس هم خریداری کنم برات نمک زندگیم... بالاخره وقت آتلیه هم گرفتیم. ..واسه 25 اسفند...قراره هم تکی از شما عکس بگیرن و هم من و بابایی از خودمون ...
16 اسفند 1391

انرژی مامان...

سلام عزیز دردونه مامان..... چند روز پیش خاله مینا (دوست مامانی) با دخمل نازش اومده بود خونمون....اگه میدیدی چه بلاهایی سر آیتن جون آوردی. .من و خاله مینا غش کرده بودیم. ..از بس که شلوغی یه جا بند نمیشدی و سر و کول طفلک آیتن بالا میرفتی ..اونم هاج و واج تماشات میکرد ...لابد تو دلش داشت میگفت پسر جون دست از سرم بر دار... قربون شیطنات برم من که کلی بهم انرژی مثبت میدی ...درسته بعضی وقتا به سیم آخر میزنم ولی با این حال بازم عاشقتم ...وقتی خوابی دلم برای شیطنتات تنگ میشه.. .وقتی هم بیداری و داری آتیش میسوزونی دلم برای دست و پاهات میسوزه که این همه حرکتشون میدی. .. عاشقتمممممممممممممم عسلکم.... گاهی وقتا کارایی میکنی که واقعا نگران...
9 اسفند 1391
1